جدول جو
جدول جو

معنی عمیدالدین اسعد انصاری - جستجوی لغت در جدول جو

عمیدالدین اسعد انصاری
ابن نصر بن جهشیاربن ابی شجاع بن حسین بن فرخان انصاری فالی ابزری وزیر اتابک سعد بن زنگی (594- 623 ه. ق.). مکنّی به ابی نصر و ملقب به عمیدالدین، صاحب قصیدۀ معروف اشکنوانیّه. وی از فضلاء عصر خود بود. و با امام فخر رازی معاصر و مابین ایشان مکاتباتی راجع ببعضی از مسائل علمیه مبادله شده و راقم این سطور عکسی از این مکاتبات از روی نسخۀ متعلّق بکتاب خانه مرحوم دکتر میرزا حسینخان طبیب مرحوم ظل السلطان که پس از وفات او در لندن در سنۀ 1937 میلادی حراج کردندبتوسط آقای مجتبی مینوی بدست آورد، ولی فعلاً بدان دسترسی ندارم. پس از وفات سعد بن زنگی در 12 ذی القعده سنۀ 623 ه. ق. و جلوس پسر او اتابک ابوبکر بن سعد بن زنگی بواسطۀ سابقۀ وحشتی که این اخیر از صاحب ترجمه در دل داشت در غرّه ذی الحجۀ سنۀ مذکوره او را توقیف کرد، و با پسرش تاج الدین محمد بقلعۀ اشکنوان از قلاع معروفۀ فارس (فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 332) (آثار العجم صص 222- 225) فرستاد و در همانجا در جمادی الاولی یا جمادی الاخری سنۀ 624 ه. ق. او را بقتل آوردند، و پسرش تاج الدین محمد را مستخلص کرده بزیر فرستادند، و او بتفصیلی که در وصّاف مذکور است قصیدۀ حبسیّۀ اشکنوانیه را که پدرش در حبس قلعه گفته بود و به او املا کرده از حفظ برای ابن خال ناظم امام صفی الدین مسعود سیرافی املا کرد، و این اخیر ابیات قصیده را که در ترتیب آن اختلالی روی داده بود حسب الامکان مرتّب گردانید، و سپس پسر صفی الدین مزبور قطب الدین محمد سیرافی شرح فاضلانه ای که هنوز نسخ متعدده از آن موجود است بر آن قصیده تعلیق کرد، و بدین طریق این قصیده مابین فضلای آفاق منتشر گردید. متن این قصیده در آخر معلقات سبع چ تهران سنۀ 1272 ه. ق. و نیز در اروپا در سنۀ 1893 میلادی در مجلۀ ’سامی’ باهتمام کلمنت هوارت مستشرق فرانسوی بطبع رسیده است. (شدالازار حاشیۀ ص 215 و بقیه در ص 261 حاشیه). و نیز مرحوم علامۀ قزوینی در تعلیقاتی که در پایان شدّالازار بر کتاب مزبور نوشته است آورده: در ذیل حواشی ص 215 ما ترجمه احوال مختصری از این شخص که وزیر اتابک سعد بن زنگی و صاحب قصیدۀ مشهور اشکنوانیه است بنقل و تلخیص ازوصاف که مشهورترین مآخذ شرح احوال اوست ذکر کردیم واکنون اینجا بنقل خلاصۀ چهار مأخذ دیگر که تاکنون تا آنجا که ما اطلاع داریم در هیچ جای دیگر چاپ نشده است و حاوی بعضی اطلاعات مفید تاریخی راجع به صاحب ترجمه است میپردازیم: اول از آن مآخذ عبارت است از ’شرح قصیدۀ اشکنوانیه’ بقلم قطب الدین محمد سیرافی فالی که نوادۀ خال ناظم است و در سنۀ 721 یا 712 ه. ق. وفات یافته. در مقدمۀ این کتاب شارح شرح جامعی از حبس و قتل صاحب ترجمه و کیفیت بنظم آوردن وی این قصیده را در حبس با بسیاری از مطالب تاریخی که در هیچ مأخذ دیگر بدست نمیتوان آورد ذکر کرده است. از این شرح یک نسخۀ بسیار قدیمی که در سنۀ 734 کتابت شده در کتاب خانه آستانۀقدس رضوی در مشهد موجود است. و یک نسخۀ بی تاریخ دیگری نیز از آن که قریب ثلث آن از طرف آخر افتاده، در کتاب خانه مجلس در تهران، و ما ذیلاً خلاصۀ این مقدمه را بدون حذف چیزی از اصل مطالب از روی هر دو نسخۀ مذکوره نقل خواهیم کرد. شارح در مقدمۀ کتاب بعد از تحمید و تصلیه گوید:
’اما بعد، فان مولانا الصاحب السعید المجتهد الشهید، علامه زمانه، و نادره اوانه، الذی کان جنابه مربع الفضائل، و مرتع الافاضل، یفزع الی فنائه المتبحرون من کل صوب، وینحدر الی بابه المحققون من کل اوب، عمید الحق و الدین اسعد بن نصر الفارسی الانصاری، سقی الله مثواه، و نضر محیاه، و رضی عنه و ارضاه، کان فی زمن الملک المؤید المظفر الکامل مولی ملوک العالمین، مظفر الدنیا والدین سعد بن زنگی انار الله برهانه، و اسکنه جنانه، واعلی شأنه، وزیراً، یدور رحی التدابیر بصائب آرائه، و تنتظم مصالح الجماهیر فی سلک غنائه و مضائه، یقوم بنافذ حکمه اقطار الممالک و یجلو بانوار عدله ظلام الظلم الحالک، و یعتضد بتعزز مکانه اکناف فارس و ارجاؤها، و یعتمد علی رفعه شأنه ارباب الفضائل و ابناؤها. فللّه در القائل:
ام الوزاره ام جمهالولد
لکن بمثلک لم تحبل و لم تلد.
فلما انتقل الی جوارالله ، الملک العادل انار الله برهانه فی قلعه بهاتزاد لیله الاربعاء الثانیهعشره من ذی القعده لسنه ثلاث و عشرین و ستمائه (623 ه. ق.) ، جری علی الصاحب السعید ما شاع فی العالمین خبره، و کان ماکان مما لست اذکره، و انتهی امد ولایته و سیاسته و قص ّ قضأالله جناح زعامته و ریاسته، فقبض علیه فی یوم الاحد غرّه ذی الحجه لسنه ثلاث و عشرین و ستمائه (623 ه. ق.). و ذهب به الی قلعه اشکنوان من فارس بعد شهر مع ابنه الصاحب السعید تاج الدین محمد، تغمده الله بغفرانه، و استشهد وحده هناک، قدس الله روحه فی احدی الجمادیین من سنه اربع و عشرین و ستمائه (624 ه. ق.). و کان رضی الله عنه انشاء هذه القصیده الغراء فی القلعه و لم یکن عنده دواه و لا قلم، بل املاها علی ابنه تاج الدین محمد و کان یحفظها، فلما انزل رواها لمولای و والدی و امامی امام المسلمین حجه الله علی بریته اجمعین مفسر التنزیل مقرالتأویل استاذ اکابرالمتبحرین صفی الحق و الدین: ابی الخیر مسعود بن محمود بن ابی الفتح السیرافی قدس الله روحه، و والی فتوحه و کان والدی برد الله مضجعه، ابن خال الصاحب السعید عمیدالدین رضی الله عنهما، فرتب ابیاتها و اغتنم نقلها و اثباتها، فانتشرت و شاعت فی الاّفاق و تناقلها فضلاء خراسان و العراق بل قد اخبرنی من اثق به من الائمه الواردین من بلاد الشام: ان هذه القصیده یدرسها اکابرهم و یحفظها اصاغرهم، و لعمری انها عند تأمل الناقد البصیر جدیره بانواع الاحترام و التوقیر، لما فیها من اللطائف الغزیره و الفوائد الکثیره، و النکت اللطیفه و الرموز الشریفه، فاقترح علی ّ جماعه من اکابر الرفقاء و اجله الاخلاء ان اشرح لهم هذه القصیده شرحاً یکشف القناع عن مضمونها، و یحسر اللثام عن مکنونها. فاستخرت الله تعالی مستعیناً فی ذلک بهدایته، متوکلاً علی حسن عنایته، و هو حسبنا و نعم الوکیل. قال رضی الله عنه:
من یبلغن ّ حمامات ببطحاء
ممتعات بسلسال و خضراء.
الحمام عندالعرب ذوات الاطواق من نحوالفواخت و القماری. الخ’. و از اینجا شروع میکند بشرح قصیده تا آخر آن. و در آخر نسخۀ مشهد کاتب نسخه عبارت ذیل را نگاشته: ’تم شرح القصیده بفضل الله و کرمه فی تاریخ یوم الجمعه السادس و العشرین من شهر صفر، ختمه الله بالخیر و الظفر، سنه اربع و ثلاثین و سبعمائه 734 ه. ق.) و الحمد ﷲ و مصلیاً (کذا) کتبه بخطه العبد الضعیف الحقیر علی بن العزیز الشیرازی’.
و این فصل منقول از مقدمۀ شرح اشکنوانیه، علاوه بر اطلاعات مهم راجع بخود ناظم، تاریخ حقیقی وفات اتابک سعد بن زنگی را که در هیچیک از کتب تواریخ متداوله مطلقا و اصلا و بدون استثناء، وحتی وصاف که حاوی بهترین و مبسوطترین تاریخ سلسلۀ سلغریان فارس است بنحو تحقیق و صواب ذکر نکرده اند در این مقدمه صریحاً واضحاًبا تعیین روز و ماه و سال، یعنی شب چهارشنبۀ دوازدهم ذی القعده سنۀ ششصد و بیست و سه ضبط کرده است. و علاوه بر این محل ّ وفات پادشاه مزبور را که قلعۀ بهاتزاد سابق الذکر باشد نیز تعیین کرده است.
دوم از مآخذ، کتاب تلخیص مجمع الالقاب است، تألیف ابوالفضل عبدالرزاق بن احمد بغدادی معروف به ابن الفوطی، متوفی در 723 ه. ق. (مؤلف کتاب مشهور، الحوادث الجامعه و التجارب النافعه فی المائه السابعه). این کتاب قاموسی است در تراجم مشاهیر رجال ولی مرتب به القاب ایشان، نه به اسامی آنها. از این کتاب تا آنجا که معلوم است فقطیک نسخه از جلد چهارم آن در کتاب خانه ظاهریۀ دمشق موجود است. در باب عین از کتاب مزبور ترجمه احوال مختصری از صاحب ترجمه در تحت عنوان ’عمیدالملک’ مذکور است از قرار ذیل: ’عمیدالملک ابوغانم ابوالمظفر اسعد بن نصر بن ابی غانم جهشیاربن ابی شجاع بن الحسین بن فرخان الانصاری الفالی وزیرفارس. وزر لمظفرالدین الاتابک بشیراز و نواحیها و نکبه و اعتقله بقلعه اشکنوان بفارس و هو صاحب القصیدهالمعروفه التی اوّلها:
من یبلغن ّ حمامات ببطحاء
ممتّعات بسلسال و خضراء.
و کان فی مبداء تحصیله یسکن رباط دشت بفال، فلما استدعی الی الوزاره کتب علی باب الرّباط:
علیک سلام الله یا خیر منزل
رحلنا و خلفناک غیرذمیم
فلازلت معموراً و لازلت آهلاً
و نزّلک الرحمن کل ّ کریم.
وحبس العمید فی ذی القعده سنه ثلاث و عشرین و ستمائه، و استشهد فی شهر ربیعالاّخر سنه اربع و عشرین و ستمائه (624 ه. ق.).
سوّم از مآخذ، کتاب تحفهالعرفان فی ذکر سیدالاقطاب روزبهان است که وصف آنرا مکرر در حواشی شدّالازار کرده ایم، و در حدود سنۀ 700ه. ق. بقلم یکی از نوادگان شیخ روزبهان تألیف شده است. در کتاب مزبور حکایت ممتع ذیل را راجع به صاحب ترجمه و شیخ روزبهان بقلی ذکر کرده که بعین عبارت نقل میشود (ورق 23 ب از نسخۀ کتاب خانه حاج حسین آقاملک) : ’حکایت. نقل است از معتبران که امام الائمه فخرالدین رازی رحمه الله علیه از صادر و وارد مستخبر احوال شیخ روزبهان بودی رحمه الله علیه، و گاه گاه گفتی که در خطۀ فارس قلمزنی و قدم زنی بغایت کمال هستند. روزی از خدمتش سؤال کردند که مراد از این قلمزن و قدم زن کیست ؟ فرمود که قدم زن شیخ روزبهان، و قلمزن خواجه عمید وزیر. و وفات شیخ روزبهان و ازآن امام فخرالدین در سال ست ّ و ستمائه (606 هجری قمری بود’ - انتهی.
چهارم از مآخذ، مکتوبیست که خود صاحب ترجمه عمیدالدین اسعد از حبس قلعۀ اشکنوان بدوستان خود از اکابر واعیان دولت اتابک ابوبکر بن سعد بن زنگی نگاشته است. نسخه ای از این مکتوب در جنگی خطی بسیار قدیمی بخطّ نسخ درشت متعلق به آقای حسین باستانی راد مقیم طهران محفوظ است که ما باجازۀ ایشان و با تشکر قلبی از این رخصت ذیلاً درج می کنیم. این جنگ تاریخ کتابت ندارد، ولی از وضع کاغذ و خط و املاهای قدیمی کلمات واضح است که قطعا مؤخر از قرن هفتم نوشته نشده است. و آن مکتوب این است: ’نسخه ای که وزیر عمیدالدین اسعد بن نصر الفارسی نوشته است از حبس قلعۀ اشکنوان’: زندگانی اولیاء نعم صدور و اکابر عالم، در تواتر نعمت و ترادف دولت در ازدیاد و حق ّ جل ّ و علا در کل ّ احوال حافظو معین. معلوم رای اکابر و صدور باشد که: الغریق یتعلق بکل ّ شی ٔ، و العاشق یطوف علی کل ّ حی ّ، کسی که درغرقاب هالک و گرداب قاتل افتاد، مادام تا نیم جانی در مضیق قالب او هیجان میکند، از غایت حب ّ حیات در طلب خلاص و نجات دست و پائی میزند و بهر وجه که ممکن گردد دست آویزی میجوید، و اگرچه فلاحی و نجاحی روی ننماید، بر قدر استطاعت سباحتی میکند و هر شجرۀ ثابت و راسخ که بر ساحل مشاهده میکند، بمجاهدۀ کلی خویشتن را بجانب آن میافکند تا باشد که باصول متین و فروع وثیق او تعلقی سازد. و بعد ما که در منصب میبود که و هو القاهر فوق عباده، تا امروز که بدین صحیفه که عبرت اوایل و اواخر است مبتلا گشت، و بدین نکبت که تذکره و تنبیه عقلاء عالم است درماند و در قعر چاه ظلمانی زنده بگور شد، و هر مرده ای را کفنی باشد و یا لیت که در این گور ظلمانی کفنی بودی تا سرمای این چاه نمناک از این تن غمناک بازداشتی، و شب و روز در قعر چاه از نور خورشید و ماه بی بهره میباشم، نه روز از شب بازمیدانم و نه شب از روز بازمیشناسم، گوئی سمع جذر اصم ّ شده است که هرگز آوازی به وی نمیرسد، گوئی بصر مقلۀ اکمه شده است که هیچ لون را ادراک نمیکند، هیچ نمیدانم تا این جان آهنین این قالب سنگین مرا چرا وداع نمیکند، هیچ معلوم نیست که این روزگار بدخو این عمر ستیزه روی را چه سبب درانقراض زوال نمیکشد. شعر:
الا موت ٌ یباع فاشتریه
فهذا العیش ما لا خیر فیه
الا رحم المهیمن روح عبد
تصدّق بالممات علی اخیه.
در بیع و شری عظیم بشتافتمی
گر هیچ اجل را ببها یافتمی.
از تر و خشک جهان وظیفۀ بامداد و شبانگاه یک تای نان خشک است و از عین جیحون راتبۀ شربت و طهارت یک کوزۀ آب. شعر:
افیضوا علینا من الماء فیضاً
فانا عطاش ٌ و انتم ورود.
و اگر خادم مخلص شرح هر نکبتی و حکایت هر شدّتی و محنتی گوید طبع مخدومان را عزّ نصرهم ملال افزاید. و چون امروز مخدومان و خداوندان در مسند مراد و متکاء اقبال و انواع سعادت که همیشه چنین باد بمداوات رنجور و معالجت مهجور کمتر التفات نمایند، اما توقع ذاتی و عواطف جبلی آنست که فرمان صاحب شریعت علیه التحیه و الصلوه مرآت کل اوقات خود سازند که: استماع کلام الملهوف صدقه، و این قرین بلاء دهر و همنشین عناء عصر را بعنایتی دست گیرند. این خادم در بسیط کاینات مستغاث آلای رحمت و عاطفت ربانی روزگار میگذاشت و در احداث ایام و اضغاث احلام روزی بشب و شبی بروز می آورد، و بحکم مساعده اتفاقات حسنه بر مراقی همم بنی آدم ترقی مینمود، و بهر خلاصۀ امانی که امثال خادم را بود بامداد لطف ربانی میرسید، وبمنصب و مرتبه ای که اهلیت آن داشت یا نداشت بخت موافقت مینمود، و ﷲ فی کل ّ قوم یوم ٌ، و در ظل ّ دولت پادشاه روی زمین، مخدوم ملوک و سلاطین عالم، اعز الله انصاره و ضاعف اقتداره، جملۀ اقبال بدست آورد و به انوار دولت او سنگ امیدم یاقوت احمر گشت و هر تخمی که بدست مراد در چمن سعادت پاشیدم، شجرۀ مفاخر و معالی و محط مراتب و مآثر گشت. اما خادم دولت مست گشت و ظن برد که اعتدال هواء ربیعی از صرصر خزان ایمن شده ماند، و یا صبح اعمار را شب آجال در پیش نیست، و یا مگر صاف لذّات را درد بلیات در عقب نخواهد بود و خبر نداشت که: ان الله یمهل و لایهمل و بی خبر از این خبر که صاحب شرع علیه الصلوه و السلام فرمود، اتقوا دعوه المظلوم فانها لاترد، و گمان برد که این نکات وعید و کلمات تهدید که در مضمون مصحف مجید است منسوخ و متروک گشته است: و لاتحسبن ّ الله غافلاً عما یعمل الظالمون. و بهیچ وقت بر دل و خاطر نمیگذشت که: و سیعلم الذین ظلموا ای ّ منقلب ینقلبون. و پیراهن کاغذین شکل که بحیلۀ خواجگی و تکلف بشری از عوارض مشتی درویش ساخته بود، و در میان جماعتی اوباش خود را در آن جلوه گری کرده، و بدستاری که مقنعه بر آن فضل داشت مغرور مانده و میپنداشت که باران حوادث جهان و طوفان نوائب زمان را دفع تواند کرد یا تیری که مظلومان در وقت سحر برکمان بیچارگی و تضرع نهند و بر هدف آه: امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه، اندازند، بواسطۀ پیراهن دفع تواند نمود. و البته این آیت نمیخواند که: ان ّ اخذه الیم شدید. و مراعات این کلمه شما مخدومان بسبب نگاهداشت جاه و صدقۀ دولت خداوند جهان واجب دانند که:
و ادّ زکوهالجاه و اعلم بانّها
کمثل زکوهالمال لابد واجب.
و بدین بیچارگی و تضییع عمر و اطفال خرد و دین و دنیا که خسارت کرده است مساهلتی فرمایند مادام که قدرت دارند فریادرسی واجب شمرند. حقوق صحبت و ممالحت از مواجب است. و مجروحان را مرهم نهادن از لوازم. درمانده شدم برنج دستم گیرید. خلاصه آرزو از خدمت مخدومان و کریمان اقتراح کرده میشودکه چون در مضیق حبسم خواهند داشت و این بند بلا از این پای مبتلا بر نخواهند گرفت، و بجرمی که نکرده ام حدی خواهند زد، آنچه ملتمس است از انعام دریغ ندارند، و این قصّه که از غصّۀ روزگار نوشته است برخوانند، و برای نجات را شفاعتی طلبند تا بمستحفظ قلعه تقدمی فرمایند تا خادم را از این قعر چاه مظلم که منزل شب و روز دائم است بموضعی دیگر نقل کنند، بدان قدر موضعی که خشتی هم از زمین میسر گردد، و آنقدر که وظیفۀ افطار است یک تای نان دیگر درافزایند. و کوزۀ آب که راتب طهارت و شربت است با دو کوزه فرمایند که یک کوزه خوردن و طهارت ساختن را متعذر است. و این جماعت عیالکان و طفلکان که ستمزدگانند، بشفقت و رأفت خویش مخصوص گردانند و خطاب ربانی که: فاما الیتیم فلاتقهر، کار بندند، و چون کریمان رعایت حقوق یتیمان از فرائض روزگار و مواجب ایام سیادت شمرند، و بجرم گناهکاران بی گناهان را از عاطفت و شفقت محروم نگردانند، که روزگار مرکبی توسن است در زیر لجام هیچ رائض نرم نشود، و دولت معشوقی بی وفاست، روزی چند بیش با عاشقان آرام نگیرد، و از روزگارآدم علیه السلام الی یومنا هذا هرکه خیری کرد و احسانی نمود، نقش آن از تختۀ ادوار لیل و نهار محو نگشت، و هرکه سنّتی بد نهاد مساوی تبعات آن از خواطر و اوهام فراموش نشد. قوله تعالی: من عمل صالحاً فلنفسه، و من اساء فعلیها. ایزدتعالی روزگار اولیاء نعم و دولت را از امثال این حال که خادم را افتاد مصون و محروس دارد، بمنّه و سعه فضله - انتهی.
و در ختام این نکته را نیز ناگفته نگذریم که دو شاعرمعروف: رفیعالدین لنبانی اصفهانی، و کمال الدین اسماعیل اصفهانی را در حق صاحب ترجمه مدائح غرّاست که دردواوین آنان مثبت است.
فهرست مدارک: راجع به ترجمه احوال صاحب ترجمه نظام التواریخ قاضی بیضاوی چ تهران ص 88 و چ حیدرآباد دکن ص 77. وصّاف ص 150 و 151 و 156 و 157 و 162. مقدمۀ شرح قصیدۀ اشکنوانیه از قطب الدین محمد فالی، نسخۀ کتاب خانه مشهد و کتاب خانه مجلس در تهران. تحفهالعرفان فی ذکر سید الاقطاب روزبهان، نسخۀ کتاب خانه حاج حسین آقای ملک در طهران ورق 23 ب. تلخیص مجمع الالقاب ابن الفوطی، نسخۀ کتاب خانه ظاهریۀ دمشق در باب عین در عنوان ’عمیدالملک’. شیرازنامه ص 54، 57، 145. شدّالازار در اثناء تراجم شمارۀ 61، 154، 250، 257، 299. روضه الصفا ج 4 ص 174. دستور الوزرا ص 237، ص 238. حبیب السیر جزو 4 از ج 2 ص 129. فارسنامۀ ناصری ج 1 ص 32، 33 م و ج 2 ص 179 و 332. آثار عجم ص 223 و 224. دائرهالمعارف اسلام بقلم مرحوم کلمنت هوارت مستشرق فرانسوی ج 1 ص 6 و 183 با اغلاط و اشتباهات بسیار. (از حواشی شدّالازار صص 517- 527)
لغت نامه دهخدا